دسته‌بندی نشده

برشی از نشریه شماره 9

تفاوت های امنیت در گفتمان مقاومت مدبرانه با امنیت از بیرون آمریکایی

نویسنده: وحید ناطقی

تجربه دو دهه فعالیت حاج قاسم سلیمانی در منطقه و همچنین حضور آمریکایی‌ها در منطقه نشان داده است که مدل آمریکا در ایجاد امنیت ضمن اینکه از بین کش می شود، بسیار شکننده است چنانچه آمریکایی ها در هر منطقه‌ای که به بهانه‌ی امنیت حضور داشته اند تلفات و خسارت های آن مناطق بیشتر از پیش شده است. این مدل در عین حال برای کشورهای میزبان بسیار پرهزینه بوده است، هم هزینه مادی، هم از دست رفتن منابع ملی و هم هزینه‌های انسانی‌ای که به این کشورها تحمیل شده است. باید توجه کرد که ورود آمریکا در هر منطقه بر اساس منفعت‌طلبی این کشور نیز می باشد که به عنوان نمونه می‌توان دستیابی به نفت در غرب آسیا و یا فروش تسلیحات نظامی، به کشورهای منطقه را دو کلان‌منفعت آمریکایی‌ها دانست و نقطه‌ی نهایی این مدل راست گری آمریکا در کشورهای منطقه باید دانست . اما در مقابل امنیت در گفتمان مقاومت مدبرانه، درون زا است و پایه‌ی اصلی آن را نیروهای داخلی کشورها تشکیل می‌دهند؛ به واسطه‌ی این‌که کنترلش دست نیروهای همان کشور است پایدارتر و کم هزینه‌تر است.  نه تنها به آن کشور و مردمانش بلکه به همسایگان و دیگر کشورهای منطقه نیز منفعت‌زا است و دست آخر اینکه به ایجاد نظام سلطه‌گری کمک نمی‌کند.

دستیابی به این دانش بنیادین توسط حاج قاسم، منجر به از بین رفتن توجیه حضور منطقه‌ای آمریکا شد. در واقع به صورت عملی سلطه آمریکا نه تنها به چالش کشیده می‌شود بلکه این سلطه رو به افول و زوال قرار گرفته و دکترین سلطه‌ی آمریکا در منطقه از اساس از هم می‌پاشد. اهمیت این ماجرا وقتی برجسته‌تر می‌شود که بدانیم صنعت جنگ در آمریکا خصوصی است و کمپانی‌های تولید تسلیحات جنگی، منفعت اصلی جنگ را می‌برند. این کمپانی‌ها بخش عمده‌ی اقتصاد آمریکا را تشکیل می‌دهند و دو جریان اصلی سیاسی آمریکا، وابستگی تمام به این صنایع دارند. رسانه‌های آمریکایی هم در خدمت این صنایع قرار دارند و از این رو در هر جنگ، وظیفه‌ی توجیه حضور آمریکا را فراهم می‌کنند. در نتیجه با نابودی راهبرد امنیتی آمریکا و مطرح شدن گفتمان حاج قاسم که کم هزینه، بدون سلطه و موفق در عمل است، اقتصاد کلان آمریکا به خطر جدی می‌افتد. درواقع این گفتمان، تهدیدی ذاتی برای سلطه‌ی آمریکاست و بنابه تعبیر سردار شهید سلیمانی امروز آمریکا فروپاشیده چون تمام اراده اش در جهان به بن بست خورده است و سیاست هایش به شکست خورده است.

گفتمان‌های پیشرو کدام هستند؟

درواقع حاج قاسم تـئـوری مقام معظم رهبری را محقق و تثبیت می‌کرد. تئوری مقام معظم رهبری مبتنی بر دوگانه‌ی «سازش» و «چالش» است. در سال های اخیر هاشمی، خاتمی و روحانی توسط کسانی چون ظریف توانسته‌اند نشان دهند که عقلانیت و کارآمدی ، صرفاً با «سازش» معنا دارد و باید به دنبال سازش مدبرانه و کم هزینه بود. از سوی دیگر تلاش کرده اند با مثال های کشورهای مختلف نشان دهند چالش اساسا عقلانی نیست و دوره‌ی موشک و قدرت نظامی گذشته است. اما تئوری مقام معظم رهبری بر چالش مدبرانه یا همان مقاومت مدبرانه طراحی شده است و چه در مناسبات سیاست داخلی، چه سیاست خارجی و چه در ابعاد امنیت ملی و منطقه ای نشان داده که مقاومت مدبرانه نتیجه بهتری از سازش ولـو غیرمدبرانه دارد .

همان طور که در تصویر زیر می‌بینیم چالش و سازش چند ویژگی دارد :

در واقع عقلانیت و گفتمان مدنظر رهبری، دقیقاً خلاف جریان هاشمی و روحانی است. این عقلانیت، توسط حاج قاسم به صورت اجرایی موفقیت خود را به اثبات رساند. حاج قاسم طبق گفتمان رهبری پذیرفته بود که به است ساختار جهان سلطه، حضور گسترده آمریکا، گروه های تکفیری و… چالش به صورت همیشگی در منطقه وجود دارد آمریکا و کشورهای غربی را ایجاد خواهند کرد، پس نمی شود از چالش به مذاکره فرار کرد و اگر به سمت مسکه و «انفعال» برویم مانند جریان برجام، طرف غربی به صورت مداوم این پیام را دریافت می‌کند که کشور در حالت ضعف است و توانایی مدیریت چالش را ندارد. در نتیجه فشار بیشتر در قالب تحریم، درگیری منطقه‌ای و حتی جنگ به کشورها تحمیل می‌شود. لذا روش حاج قاسم، مدیریت چالش در راستای از بین بردن تهدیدهای دائمی مانند داعش و حضور سلطه‌ی آمریکا بود. این روش در سال های اخیر، کارآمدی خود را ثابت کرده است. درواقع حاج قاسم توانست مدیریت چالش را به نمایش بگذارد. همچنین سردار سلیمانی توانست نشان دهد که سازش، کشور را به سمت انهدام امنیت و یا ضعیف شدن پاسداران امنیت کشور می‌کشاند. از این رو «آمریکا» به دنبال از بین بردن این گفتمان است و جریان های داخلی سازش در ادامه فعالیت های آمریکایی نقش ایفا می‌کردند. این جریان، پیام قرار گرفتن ایران در موضع ضعف را به آمریکا مخابره کرده و هزینه‌ی ترور حاج قاسم را کاهش داده‌اند. در این مقام پاسخ به ترور حاج قاسم سلیمانی که منجر به بمباران موشکی پایگاه مهم آمریکایی (عین‌الاسد) در عراق شد، به جهـت ایـن بـود کـه جنگی صورت نگیرد. انتقام، بازدارندگی از جنگ بود نه بالا بردن شرایط جنگی! باید بدانیم که هر چه بیشتر ضعف نشان دهیم و سازش کنیم، هزینه بیشتری می دهیم.