نوشته: علیاکبر عسکری
شهید عبدالمهدی مغفوری، همان کسی است که هر وقت پا به گلزار شهدای کرمان بگذارید کنار مزارش را خالی از جمعیت نمیبینید و چشمان و لبخند مهربان او از دریچهی قاب عکس به شما خیره شده است. آیینهی ستارهها داستانی از زندگی این شخصیت است که در زمان شهادت فرماندهی بسیج سپاه کرمان بود. نویسنده در این اثر، با درآمیختن تخیل و واقعیت روایتی از زندگی این شهید را ارایه کرده است و از زبان ادبی بهره برده است.
برشی از کتاب:
باز صدای زهرا میآید.
-آقامهدی نرو. بخاطر من!
برجا میماند. باز به چهرهی زن نگاه میکند. نگاه زهرا داغ است، مانند شب اول ازدواجشان. چشم میبندد. برمیگردد. به طرف قایقها میدود. زیر لب با خود حرف میزند.
-باید برم. باید برم.
به قایق اول میرسد. به داخل آن میجهد.
-میریم اونور آب.