هر وقت به مرخصی می آمد، شوق رفتن را در چشمانش میدیدم و به همان نسبت دل من هم بیشتر بی تابی می کرد. یک بار که به مرخصی آمده بود، بغض کرده بود.
گفتم: چیه علی جان! آهی کشید و گفت: مادر! میدونم لایق شهید شدن نیستم، اما دعا کن که خدا شهادت رو نصیبم کنه. آنجا بود که احساس کردم اگر فرزندم بماند،ِدق می کند. نمی توانستم ناراحتی اش را ببینم. دست هایم را رو به آسمان گرفتم و گفتم:الهی! راضی ام به رضای تو…
و بلاخره، یکی از مین های جبهه سکوی پرواز علی شد.
بی پسر
8,000 تومان
خاطرات مادران شهدا
گردآورنده :اشرف سیف الدینی
انتشارات: گرا
دسته: مجموعه کتب گنجینه
برچسب: انتشارات گرا, بی پسر
توضیحات