بازآفرینی: محسن مومنی
از شهید حاج قاسم سلیمانی شاید زیاد شنیدیم و خواندیم. اما از شهید «احمد سلیمانی» که قوم و خویش و دوست و همرزم او بود کمتر شنیدهایم. این کتاب، روایت زندگی شهید احمد سلیمانی از زبان افرادی است که از او خاطره داشتهاند. سیر کتاب، به ترتیب وقایع بوده و از کودکی تا شهادت را به شیوهای تقریباً منسجم روایت میکند.
برشی از کتاب:
دیروقت بود که صدای زنگ خانه زده شد. نگرانیمان تمام شد گفتم حتماً برادرم است. باران هم بود، هردو نفس نفس میزدند خواستم بگویم چه خبرتان است؟ احمد دیر کردی. دیدم احمد کفش هم ندارد. فهمیدم جای اُس و پرس نیست. سعی میکردند حالشان را طبیعی نشان بدهند اما معلوم بود التهاب دارند. حتماً اتفاقی افتاده بود.