فیلم 23 نفر و کتاب آن 23 نفر آقای یوسفزده را شاید بارها دیده و خوانده باشیم. اما کتاب لبخند در قفس، دریچهی جدیدی از خاطرات دوران اسارت آقای یوسفزاده و 22 نوجوان همراهش را باز میکند. دریچهای از جنس لبخند و خاطرات طنزی که با شیطنتهای این جمع در دل سختیهای دوران اسارت رقم میخورد. اگر میخواهید بدانید چطور میتوان در روزهای سخت، خنده به لب آورد مطالعهی این کتاب را از دست ندهید.
برشی از کتاب:
-ببینید! شما اسیر مایید. هر دستوری که ما دادیم باید اجرا کنید. …حالا برای اینکه بدونم آمادهاین یا نه، وقتی گفتم: «مجموعه» شما در جواب، همه با هم و با صدای بلند بگویید: نعم.
-آمادهاید؟ مجموعه!
بچهها با هم و با صدای بلند گفتند: «نه!»
…
رحیم که هنوز متوجه نشده بود بچهها بجای نعم، نه میگویند با خوشحالی گفت: «آفرین، خوبه، فقط یک بلندتر.. مجموعه.»
این بار طبق قراری که هرکسی به سرعت به کناردستیاش رسانده بود، همه با هم گفتند: «شلغم!»
رحیم که متوجه شد به بازیاش گرفتهاند داشت از خشم میترکید. … یکدفعه نعرهای کشید و به اتفاق سایر سربازان با کابل افتاد توی بچهها.