برادرش مجروح شده بود. فوراً به ماشاءالله خبر دادم. با هم نزد حسین رفتیم. ناله می کرد. ماشاءالله گفت: تو خجالت نمی کشی ناله می کنی؟! این همه زخمی اینجاست، کدومشون ناله می کنن؟
بعد بچه هایی را که قصد داشتند حسین را عقب ببرند، متفرق کرد و خطاب به من گفت: بریم راه افتادیم. در همان حال به حسین گفت: بلند شو برو عقب. اگر نتونی، کسی نیست تو رو ببره.
مثل حسین مثل عباس
6,000 تومان
خاطرات شهید ماشااهلل رشیدی
گردآورنده :عباس میرزایی
انتشارات: گرا
دسته: مجموعه کتب گنجینه
توضیحات